در فرهنگ ایرانی کم و بیش همه ما با این مسئله مواجه شدیم که در خانواده، مدرسه، دانشگاه، محل کار و حتی اجتماعات فرهنگی افراد تحمل شنیدن حرف مخالف با باورهایشان را ندارند. بسیاری وقتی احساس میکنند موضوع باارزشی که خودشان به آن قائل هستند در معرض خطر قرار دارد تندخو و عصبانی میشوند در حالیکه در جوامع و نظامهای دموکراتیک، پذیرفتن دیگری به عنوان فردی مستقل که باورها و نظام ارزشی خود را دارد قابل پذیرش و تفکیک است. آنها میدانند که میتوانند با شما زمانی را به خوشی بگذرانند و کاری به باورهای شما و مدل زیست شما نداشته باشند. اما در نظامهای تمامیتخواه (توتالیتر) چیزی جز گفتمان اربابی حاکم نیست. آنها صرفا با امر آرمانی و ایدهآل خودشان در ارتباط هستند و نه با اخلاق. یعنی یا آنی میشوی که من هستم یا حق حضور نداری. این نظامها بیشتر شبیه به کارخانههایی هستند که دغدغه تولید محصولاتی یک شکل دارند و مثل پدر نخستین ورای قانون میایستند. گویی همه را در اختیار دارند تا یک شکلشان کنند.
در دموکراسی از یک سو شاهد یکپارچگی اجتماعی هستیم ولی در دیگر سو گوناگونی منافع و عقاید اجتماعی را هم به رسمیت میشناسیم. همین شکاف در یکپارچگی و پذیرش گوناگونی موجب میشود که افراد از فانتزی آرمانشهر دور شوند و در پی آن ناچار به پذیرفتن فقدانی میشوند که تا قبل آن در نظامهای توتالیتر دچارش نبودند.
قانون دموکراتیک قراردادی بر پایان خشونت در جوامع است. استقرار دموکراسی مساوی است با عزاداری افرادی که دیگر دستمایه ای برای تحقق علایق شخصی شان ندارند. به همین روی فضاهای دموکراتیک برای افرادی که نارسیسیتیک هستند مطلوب به شمار نمیآید و به قدر توان جلوی آن را میگیرند. مسئلهای که به صورت تاریخی هم شاهد آن بودهایم. یعنی آن زمان که قانون به جهت پیدا کردن یک ضمانت اجرایی، ابتدا تقدس پیدا می کرد و سپس اقتدار با اعتقاد و اطاعت باورمندانه همراه می شد اما آن زمان که باید سکولاریزه میشد از آن امتناع کردند.
امروزه هم چه در حاکمیتها و چه در خانوادهها و دیگر اجتماعات انسانی شاهد آن هستیم. یعنی زمانیکه مسئلهای ناهمگون به لحاظ ایدئولوژیک وارد اجتماعی شود، تمام سعی بزرگان اجتماع این است که آن را حذف کنند و یا نادیده بگیرند چراکه آرمان یکپارچهساز آنها دچار خطر میشود درحالیکه با نگاهی دموکراتیک میدانیم که باید تنوع به رسمیت شناخته شود و دیگربودگی پذیرفته گردد.
??????
متشکرم