محمد‌رضا امین ‌داور

نوستالژی

در نوستالژی فرد به سبب دوری از خاطره‌ای، شخصی یا فضایی با دلتنگی عمیقی مواجه می‌شود. انگار در همین فقدانِ مطلوبِ از دست رفته، حظّی از درد نهفته است که سوژه را به خودش می‌خواند. سوژه در پرتو سوگ‌پردازی به صورت تدریجی از این حظّ جدا میشود و به قتلِ نیستی (فقدان) میپردازد. او خود را از درد می‌رهاند تا توانایی گزینش عشق نوینی را بیاید.

دردمندی پیش شبلی می‌گریست

شیخ پرسیدش که این گریه ز چیست

گفت شیخا دوستی بود آن من

از جمالش تازه بودی جان من

دی بمرد و من بمردم از غمش

شد جهان بر من سیاه از ماتمش

شیخ گفتا چون دلت بی‌خویش ازینست

این چه غم باشد، سزایت بیش از ینست

دوستی دیگر گزین ای یار تو

کو نمیرد تا نمیری زار تو

دوستی کز مرگ نقصان آورد

دوستی او غم جان آورد

هرک شد در عشق صورت مبتلا

هم از آن صورت فتد در صد بلا

زودش آن صورت شود بیرون ز دست

و او از آن حیرت کند در خون نشست

*منطق الطیر