بخش دوم
سخنوری و قابلیت رمزگشایی
مصاحبه کننده: اما فروید به همان طریقی که شخصی یک قاره ناشناخته را کشف می کند، یک بعد جدید از زندگی روانی که ناآگاه نامیده میشود را کشف کرد. فروید کریستف کلمب است!
دکتر لکان: با دانستن اینکه بخشی از کارکردهای روانی وجود دارند که از دسترس هشیاری خارج است، نیازی نبود که منتظر باشیم تا فروید این را بداند!
اگر یک مقایسه میخواهید، فروید در عوض ژان فرانسوا شامپولیون(مصرشناس فرانسوی) است! تجربه فرویدی در سطح سازماندهی رانهها(غریزه) و نیروهای حیاتی نیست. اگر بتوانم بگویم، تجربه فرویدی آنها را تنها با اعمال نیروی ثانویه کشف می کند. فروید با تأثیرات رانهای در نیروی اولیه آنها سروکار ندارد. این آن چیزی است که قابل تحلیل است، زیرا قبلاً در آنچه که یکتایی تاریخ سوژه را تشکیل می دهد، بیان شده است. سوژه می تواند خود را در آن بشناسد، تا جایی که روانکاوی اجازه انتقال این بیان را می دهد.
به عبارت دیگر، وقتی سوژه «واپسرانی میکند»، این بدان معنا نیست که سوژه از اکتساب آگاهی از چیزی مانند رانه امتناع میکند، مثلاً یک رانه جنسی که خود را به شکل همجنسگرا نشان میدهد. نه، سوژه از همجنس گرایی خود سربازنمیزند. در جایی که این همجنس گرایی نقش دال دارد، گفتار را واپسمیراند. می بینید که این یک چیز گنگ و مشکوک نیست که واپسرانده شده است. این یک نوع نیاز یا گرایش نیست که بتوان آن را بیان کرد (و نمی توان آن را بیان کرد زیرا واپسرانده شده است). این گفتمانی است که پیش از این در زبان، بیان و فرموله شده است. همه اش آنجاست.
مصاحبه کننده: شما می گویید که سوژه گفتمانی را که در یک زبان بیان شده است، واپس میراند. با این حال، وقتی با فردی که دارای مشکلات روانی است، مثلاً یک فرد خجالتی، یا فردی وسواسی روبرو می شویم، احساس نمی کنیم که آنجا باشیم. سلوک آنها نامعقول و نامنسجم به نظر می رسد. اگر حدس بزنیم که ممکن است معنایی داشته باشد، نادقیق خواهد بود. یک لحن متزلزل که در سطحی پایین تر از سطح زبان احساس می شود. هنگامی که فرد احساس می کند تحت تأثیر نیروهای مبهمی قرار گرفته است که ما آنها را روان رنجور می نامیم، این نیروها خود را دقیقاً با اعمال نابخردانه همراه با سردرگمی و نگرانی آشکار میسازند!
دکتر لکان: نشانگانی که فکر میکنید تشخیص میدهید، به نظر شما نامعقول میآید زیرا آنها را به شکلی مجزا در نظر میگیرید و میخواهید مستقیماً تأویلشان کنید. برای مثال، هیروگلیف مصری را در نظر بگیرید. تا زمانی که به دنبال معنای مستقیم کرکس ها، مرغ ها، مردان ایستاده، نشسته یا متحرک باشیم، نوشته ها غیرقابل کشف باقی می مانند. وقتی علامت «کرکس» به خودی خود گرفته شود، هیچ معنایی ندارد. تنها زمانی ارزش دلالت پیدا می کند که در چارچوب مجموعه سیستمی که به آن تعلق دارد در نظر گرفته شود. خب، روانکاوی به ترتیب و نظم پدیده ها می پردازد. آنها به ساختار زبان (“langagier” در فرانسوی) تعلق دارند.
یک روانکاو کاوشگر یک قاره ناشناخته یا عظمت اعماق نیست. او یک زبان شناس است. او یاد می گیرد، نوشته ای که زیر چشمانش است و در معرض دید همگان قرار دارد را رمزگشایی کند. به هر حال، اگر فاقد قوانین و کلید فهم آن باشیم، آن نوشته غیرقابل کشف باقی می ماند.
واپسرانی حقیقت
مصاحبه کننده: شما می گویید که این نوشته «در دید همگان» حاضر است. با این حال، اگر فروید چیز جدیدی گفته باشد، این است که همه ما در زندگی روانی بیمار هستیم، زیرا مخفی می کنیم یا بخشی از خود را پنهان می کنیم و واپس میرانیم. اما خود هیروگلیفها واپسرانده نشدند، بلکه روی سنگ نوشته شدند. پس مقایسه شما نمی تواند کامل باشد؟
دکتر لکان: برعکس، باید به معنای واقعی کلمه در نظر گرفته شود. آنچه در روانکاوی باید رمزگشایی شود، همیشه وجود دارد و از آغاز هم وجود دارد. شما وقتی از واپسرانی صحبت می کنید، چیزی را فراموش می کنید. همانطور که فروید آن را فرموله کرد، واپسرانی ملازم (جزء جدانشدنی) پدیده «بازگشت امر واپسرانده» است. چیزی به کار خود ادامه می دهد، چیزی در جایی که واپسرانده شده به صحبت ادامه می دهد. به لطف این می توانیم محل واپسرانی و بیماری را معلوم کنیم و بگوییم «آنجاست».
درک این مفهوم دشوار است زیرا وقتی از واپسرانی صحبت می کنیم بلافاصله فشاری را تصور می کنیم؛ به طور مثال یک فشار تاولی. یعنی تودهای مبهم و تعریفنشده که تمام وزن خود را بر دری وارد میکند که ما از باز کردن آن امتناع میکنیم. حال در روانکاوی واپسرانی، واپسرانی یک چیز نیست، واپسرانی یک حقیقت است. وقتی می خواهیم حقیقتی را واپسبرانیم چه اتفاقی می افتد؟ تمام تاریخ خودکامگی آنجاست تا جواب بدهد: حقیقت واپسرانده در جای دیگر و لیستی دیگر، به زبان رمزی و مخفی بیان شده است. خب، این دقیقاً همان چیزی است که با آگاهی تولید می شود.
حقیقت واپسرانده شده، پابرجا خواهد ماند؛ هرچند به زبانی دیگر، یعنی زبان روان رنجور تغییر شکل داده باشد.
با این تفاوت که در آن لحظه دیگر نمی توانیم بگوییم چه کسی سوژه سخنگو است. اما، «او» صحبت می کند و به صحبت کردن ادامه می دهد. پس او صحبت میکند و کاملاً قابل رمزگشایی است همانطور که ما قابل رمزگشایی هستیم. به این معنی که بدون زحمت، این یک نوشته مفقود است.
حقیقت نابود نشده است، به گودال سقوط نکرده است. هنوز وجود دارد، داده شده، حاضر است، اما به ناهشیار تبدیل شده است. سوژه ای که حقیقت را واپسرانده است دیگر سرپرست و مالک نیست، او در مرکز گفتمان خود قرار ندارد. همه چیز به تنهایی به کار خود ادامه می دهد و گفتمان هم به سخنوری خود ادامه می دهد، اما «خارج از سوژه». این مکان، این «خارج از سوژه»، دقیقاً همان چیزی است که ما آن را ناهشیار می نامیم.
شما به وضوح می بینید که آنچه ما از دست داده ایم، حقیقت نیست. کلید زبان جدیدی است که از آن به بعد در آن زبان بیان می شود.